چای یا قهوه؟

وب نوشته‏های بهرام جلالی‏پور

Tuesday, March 20, 2007

بهاریه

همیشه دید و بازدیدهای نوروزی به نظرم مضحک می‏آمد. پیش‏تر که کم سن و سال‏تر بودم و تنها، به طبع معاف بودم از تن دادن به این تکلیف شاق. همان روز اول عید جمعی را که نزدیک‏تر بودند و دوست‏ترشان داشتم در خانه مادر بزرگ – یادش به خیر در این اولین بهار بی مادر بزرگ!- می‏دیدم و بقیه ایام تعطیلات را کنج اطاقم کتاب می‏جویدم.

بعدها که وارد حوزه کار شدم این شکنجه دو چندان شد چون غیر از خانه، دید و بازدیدهای مضحک‏تر محیط کار هم بود که نمی‏شد از آنها گریخت.

بعد از ازدواج، خوشبختانه فائزه هم مثل من میانه چندانی با این قبیل دید و بازدیدها نداشت، اما از آنجا که گاهی چاره‏ای نبود. سعی کردیم به این اجبار رنگ اختیار بدهیم و تظاهر کنیم چیز مسرت‏بخشی است.

البته عنادی با اصل قضیه نداشتیم، تنها خرده‏ای که می‏گرفتیم این بود که می‏دیدیم متاسفانه با خالی شدن این سنت از روح اولیه‏اش آئین دید و بازدید نوروزی تبدیل به مراسمی مضحک شده است. مثل قضیه همان سه کارگری که زمین را می‏کندند تا لوله آب نصب کنند؛ حتما شنیده‏اید: اولی وظیفه داشت زمین را بکند، دومی باید لوله را کار می‏گذاشت و سومی نیز بایستی بعد از نصب لوله روی گودال خاک می‏ریخت. تا اینکه یک روز کارگر دوم مریض می‏شود. اما دو کارگر دیگر که مثل همه ما آدم‏های بسیار وظیفه‏شناسی بودند تصمیم می‏گیرند به کارشان ادامه ‏دهند: اولی زمین را می‏کند و دومی پر می‏کند... و از نظر من این دید و بازدید نوروزی دقیقا یک همچین حالتی داشت.


اما حالا، حالا که دور از تمام آن های‏و‏هوهای نوروزی ، دل‏مان هوای بهار را کرده است و به علت دوری از هر هم نفس هم کلام، ظرفیت شرکت کردن در هر نوع نشست خانوادگی و دوستانه و محفلی و غیره و غیره را پیدا کرده‏ایم، حس میکنیم همین قدراش هم خوب است و کاش قدرش را بدانیم که اگر همین هم نبود، چه بود؟ یاد مادربزرگ و خانه‏اش به خیر که تا بود حتی من گریزپا هم تن می‏دادم به رسومی که امروز حسرتش را می‏خورم...

سال نو مبارک...

Labels:

Friday, March 09, 2007

بی عنوان

در یکی دو هفته اخیر سه تا از کتاب های مجموعه تئاتر امروز جهان را خواندم؛ نشانه شناسی تئاتر و درام (کرالام/ فرزان سجودی)، تئاتر بی چیز (یرژی گروتفسکی/ کیاسا ناظران)، زندگی من در گذر زمان (پیتر بروک/ کیومرث مرادی). از خواندن هر سه کتاب کلی لذت بردم. هم به خاطر غنای مباحث مطرح شده و هم به خاطر ترجمه های روان و قابل فهم آنها. در کتاب شبه اتوبیوگرافی بروک قطعه ای به سفر او به شیراز و شرکت در جشن هنر مربوط می شود و گله از طرز برخورد مسئولین برگزاری جشواره با گروه بروک:

از سوی مسئولین جشنواره شیراز با احترام و ادب دعوت شدیم ولی همین که در شیراز مستقر شدیم همان میزبانان هر حرکت ما را با خصومت و تردید زیر نظر گرفتند و در کارهای ما که عصبانی شان می کرد انسداد ایجاد کردند. باغبان ها روی جعبه ها می رفتند تا یواشکی کار ما را تماشا کنند. شایعاتی فوق العاده ولی غیر قابل باور درباره تمرین های فاسد و هرزه ما و بی بندوباری های شبانه مان در همه جا پخش شده بود. حتی بازیگران ایرانی که با ما کار می کردند دلایلی بی پایان برای سردرگمی می جستند و دچار لایه هایی دردناک از سوء تفاهم می شدند. در مقابل ما شرایطی را برای واکنش های گرم و صمیمانه می جستیم تا در برابر حماقت وحشیانه رژیم شاه واکنش نشان دهیم و به خودمان دلداری می دادیمدلداری ای که پر بی راه نبود- که نتیجه کار ارزش این همه سختی را خواهد داشت. کلا این سفر تجربه ای پیچیده و سخت بود در عین حال پر از اطلاعاتی گرانبها برای کار ما بود...


من البته نوع نگاه بروک را و خصوصا طبع نخوت آلود گاه و بی گاه او را چندان نمی پسندم اما خواندن این قطعه بی درنگ مرا به یاد مطلبی انداخت که در وبلاگ گرداب سکندر خوانده بودم و گله های اسماعیل شفیعی از برخورد مسئولین جشنواره تئاتر فجر با گروه اعزامی از روسیه. یادم افتاد که همان موقع برایش نوشته بودم که این چیزها تازگی ندارد و این جور برخوردها همیشه بوده است. حالا باید برایش بنویسم: بفرمائید! شاهد از غیب رسید.

Labels:

Friday, March 02, 2007

نگاهی به یکی از کهن الگوهای داستانی فیلم‏های بلند انیمیشن

اگرچه وجوه «خرق عادت» و تغییر زمینه‏های فرهنگی و اجتماعی باعث فاصله‏گیری تدریجی انسان واقع‏گرا از قصه‏های عامیانه کهن شده است؛ اما این قصه‏ها را بایستی بنیان اولیه انواع روایت داستانی دانست. به‏طوری‏که هنوز برخی از مهمترین عناصر ساختاری آنها در داستان‏های جدید تکرار می‏شود. انیمیشن یکی از عرصه‏هایی است که در آن از ساختار قصه‏های کهن به وفوراستفاده میشود. مخاطبان اصلی فیلم‏های انیمیشن کودکان و نوجوانان‏اند. به علاوه، این رسانه تاکید اصلی خود را بر استفاده از فانتزی می‏گذارد. این دو جنبه انیمیشن را به یکی از وفادارترین رسانه‏ها نسبت به درونمایه و ساختار قصه‏های کهن تبدیل ساخته است.

در این نوشتار تلاش خواهیم کرد نشان دهیم بخش قابل توجهی از فیلم‏های بلند داستانی انیمیشن از الگوی قصه‏های کهن پیروی می‏کنند. اگرچه بررسی ساختار برخی از مشهورترین فیلم‏های بلند داستانی انیمیشن نشان می‏دهد که در این عرصه نیز استفاده از این الگوی عمومی در گذر ایام تغییرات و تحولات چشمگیری داشته است.

آشنایی با ساختار قصه‏های کهن و روش بررسی ساختاری آن می‏تواند از دو جنبه مفید باشد: نخست از آن جهت که ابزاری مفید برای تجزیه و تحلیل داستان در اختیار فیلمنامه‏نویسان و فیلمسازان انیمیشن می‏گذارد. ثانیا از آن رو که نشان می‏دهد چگونه می‏توان با رعایت روابط دقیق علت و معلولی رویدادها فیلم‏نامه‏های خلاقانه‏ی جدیدی متناسب با مضامین نو نوشت.

به این منظور، ابتدا به تشریح الگوی کلی این قصه‏ها بر اساس روش ولادیمیر پراپ، پژوهشگر شکل‏گرای روس، می‏پردازیم و آنگاه با تحلیل ساختاری چند فیلم بلند انیمیشن می‏کوشیم میزان مطابقت یا مغایرت ساختار آنها را با الگوی مورد نظر نشان دهیم. در پایان نیز به دسته‏بندی برخی از اصلی‏ترین تمایزات فیلمنامه فیلم انیمیشن از قصه‏های کهن می‏پردازیم. با این حال، تاکید خواهیم کرد که قصد تعمیم دادن بحث فوق را به تمام انواع فیلم انیمیشن نداریم. زیرا آشنایی با این روش، خصوصا از آن جهت می‏تواند برای فیلم‏سازان انیمیشن جالب توجه و مفید باشد که ابزاری عملی برای خلق طرح های جدید داستانی فراهم می‏آورد و به فیلمنامه‏نویسان کمک می‏کند داستان فیلم‏هایشان را بر چارچوب طرح‏هایی قوی‏تر بنا نهند. اگرچه این موضوع را دور از واقعیت نمی‏دانیم؛ اما در عین حال، معتقدیم برای صدور هر حکم فراگیر بایستی قبلا بررسی‏های عمیق و دامنه داری انجام داد.

قصه‏هایی مثل: سفید برفی و هفت کوتوله، سیندرلا، بند انگشتی، هانسل و گرتل، زیبای خفته، شنل‏قرمزی و...چ

مطالعه برخی از انواع فیلم انیمیشن کوتاه نشان می‏دهد که این دسته از فیلم‏ها نیز کم و بیش از برخی از اجزاء یا درونمایه‏های الگوهای کهن پیروی می‏کنند. با این حال، به خاطر رعایت مصالح تحقیق از تعمیم دادن حکم فوق در این دسته - و همچنین در مورد دسته‏ای از فیلم‏های کوتاه و بلند غیر داستانی خودداری می‏کنیم.

.

اصل مقاله در شماره جدید کتاب سیمیا (شماره 2 و 3 ) منتشر شده است. اما نمی دانم اجازه نشر الکتریکی آن را دارم یا نه. بنابر این، اگر احیانا خدای نکرده کسی علاقه مند باشد می تواند به این کتاب، از انتشارات دانشگاه هنر، مراجعه کند.

Labels: