وب نوشته‏های بهرام جلالی‏پور

Sunday, March 15, 2009

میشل ویناور، دراماتورژ جنگ‏

تکنگاری درونمایه جنگ در آثار نمایشی میشل ویناور

با نگاهی به تاریخ سیاسی، اجتماعی فرانسه در نیمه دوم قرن بیستم

نیم قرن حالت جنگی

احتمالا این تصور عمومی وجود دارد که فرانسه در طول نیمه دوم قرن بیستم همواره آرام و بی‏تلاطم بوده است و این تصور از آنجا ناشی می‏شود که این کشور یکی از بزرگترین مراکز گردشگری جهان، سرزمین عشاق و خصوصا میزبان پناه‏جویان و مهد پرورش و ظهور خیل وسیعی از جریان‏های هنری بوده است. به این ترتیب، شاید تعجب‏انگیز باشد اگر بگوئیم همین کشور به ظاهر آرام در نیم قرن اخیر جنگ‏های نظامی متعدد و به تبع آنها تکان‏های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی عظیمی را از سر گذرانده است که قدرت تخریبی هر یک شاید کمتر از یک جنگ فیزیکی نبوده باشد.

به این ترتیب، پس از پشت سر گذاشتن مصائب عظیم مربوط به جنگ دوم جهانی، که طی آن خاک فرانسه به اشغال آلمان در آمد و به واسطه آن لطمات مادی و معنوی بر شهروندان این کشور وارد شد، نیمه دوم قرن نیز شاهد جنگ‏های نظامی، سیاسی و اقتصادی بزرگی بود که هر یک به سهم خود سیمای کشور را متحول کردند:

درست بلافاصله بعد از پایان جنگ جهانی دوم، جهان به دو قطب شرق و غرب تقسیم و مخصوصا اروپا با استقرار «دیوار آهنین» به دو پاره تقسیم و عرصه کشمکش‏ها ونبردهای ایدئولوژیک دو اندیشه سرمایه‏داری، به سرکردگی ایالات متحده امریکا و کمونیستی، به رهبری اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی شد. جنگ سرد بین دو قدرت، مسابقه تسلیحاتی، به ویژه وحشت سایه گستر جنگ اتمی خیال شهروندانی را که هنوز از کابوس‏های هولناک جنگ دوم رهایی نیافته بودند آشفته و خواب‏شان را به کابوس مبدل می‏کرد. در مورد فرانسه اما، روزهای تیره‏تری نیز در راه بود: آغاز رشته جنگ‏های خشونت بار نظامی علیه استقلال‏طلبانی که با بهره‏گیری از ضعف دولت مرکزی قدرت و مطالبات خود را گسترش داده بودند و حاکمیت فرانسه را بر سرزمین خود به چالش می‏گرفتند: نخست در هندوچین، بعد در شمال افریقا و خصوصا الجزایر.

این درگیری‏های نظامی به نوبه خود جنگ‏های داخلی و خانگی دامنه‏داری را نیز در پی داشتند: به قدرت رسیدن راست‏گرایان ملی‏گرا و برنامه توسعه اقتصادی آنها از یک طرف منجر به قوت گرفتن مطالبات طبقه متوسط شهری و از طرف دیگر موجب گسترش شکاف‏های طبقاتی و نیز شکاف بین نسل‏ها شد. شکافی که در حرکت‏های دانشجویی و کارگری ماه می 1968 در قالب موضع‏گیری‏های ضد امپریالیستی و نیز با شعار «هر نوع ممنوعیتی ممنوع!» علیه ارزش‏های تثبیت شده اجتماعی و اخلاقی بروز کرد و سیمای جامعه را به کلی دگرگون ساخت. این حرکت‏ به نوبه خود در بعد سیاسی، باعث بیداری جناح چپ و به قدرت رسیدن آن در دهه هشتاد میلادی شد.

و بالاخره، باید از شکل‏گیری موج جدیدی از شکاف‏های اجتماعی یاد کرد که از نیمه دوم دهه نود و به دنبال به قدرت رسیدن مجدد راست‏گرایان روز به روز شدت گرفت. شکاف‏هایی که گاه نسل سوم مهاجران حاشیه‏نشین را به به واکنش‏های خشونت‏آمیز واداشته است.[1]

به این ترتیب، گزاف نخواهد بود اگر بگوئیم فرانسه به رغم ظاهر آرام و رویایی‏اش، در نیمه دوم قرن همواره در حالت جنگی به سر برده و به صدا در آمدن آژیرهای آماده باش نظامی در ساعت دوازده اولین چهارشنبه هر ماه نیز گویا این واقعیت را یادآوری می‏کنند.

یک دراماتورژی جنگ؟

تئاتر میشل ویناور[2]، آینه تمام نمای جامعه فرانسه در این حالت جنگی است و نبردهایی را به تصویر می‏کشد که این جامعه در طول نیم قرن گذشته از سر گذرانده است. جنگ‏هایی که همه آنها الزاما نظامی نبودند اما چه بسا قدرت تخریبی‏ای بیش از یک جنگ نظامی داشته‏اند. به این ترتیب، شاید بهتر آن بود که به جای «میشل ویناور، دراماتورژ جنگ‏» عنوان مقاله «میشل ویناور، دراماتورژ جنگ‏ها» نام می‏گرفت اما به دلایل زیبایی شناختی از آن صرف نظر کردیم.

تعدادی از نمایشنامه‏های ویناور مستقیما به جنگ‏های نظامی می‏پردازند یا آن را در شکل گیری مسیر رویدادهای داستان به عنوان عاملی محوری معرفی می‏کنند: »کره‏ای‏ها»، «همسرایی برای آنتی‏گونه»، «دربان‏ها»، «ایفی‏ژنیهتل»، «یازدهم سپتامبر 2001»، و «تروایی‏ها»[3]. همچنین، داستان دو رمان او نیز در بستر جنگ سرد و فعالیت‏های حزب کمونیست فرانسه اتفاق می‏افتد. همچنین، برخی از نمایشنامه‏هایی که ترجمه کرده است نیز حول یکی از این دو درونمایه، یعنی جنگ نظامی یا جنگ سرد چرخ می‏زنند. به علاوه، ویناور در سایر نمایشنامه‏هایش )«روی عرشه»، «درخواست شغل»، «معترض بدیهی است»، «نینا چیز دیگری است»، «کارها و روزها»، «طاق باز»، «معمولی»، «همسایهها»، «سیمای یک زن»، «برنامه تلویزیونی»، «آخرین پرش» و «کینگ»)[4] جنگ دیگری را نیز به نمایش می‏گذارد که به تعبیر خودش کیفیتی «حماسی» داشت: جنگ اقتصادی‏ای که از دهه شصت در عرصه اقتصادی جهانی به راه افتاد؛ حل شدن بنگاه‏ها و بازارهای ملی در بنگاه‏ها و بازارهای جهانی، پروژه مکانیزاسیون اداری و صنعتی و .... به علاوه، وی نشان می‏دهد که این جنگ اقتصادی خود تنش‏های اجتماعی و طبقاتی را در پی داشته و حتی به شکاف بین نسل‏ها نیز منجر شده است.

به این ترتبب، میشل ویناور را بایستی نمایشنامه‏نویسی دانست که «جنگ» را به گونه‏ای جدی دستمایه آثار خود ساخته‏اند. اما با این همه، آیا می‏توان تئاتر او را سیاسی دانست و در ردیف آثار انتقادی کسانی مثل برتولت برشت، نویسندگان تئاتر متعهد یا نویسندگان تئاتر مستند قرار داد؟ رویکرد ویناور نسبت به مسئله جنگ چگونه است و در آثارش چه تمهیداتی برای طرح کردن آن به کار می‏گیرد؟ اینها سوالاتی است که از ورای یک مطالعه کرونولوژیک در آثارش پاسخ خواهیم داد.

انتخاب میشل ویناور به عنوان موضوع بررسی این امکان را فراهم می‏کند که عمده‏ترین رویدادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی فرانسه در نیم قرن گذشته در چشم‏اندازی وسیع مطرح شود. وی نویسنده‏ای است که به مدت پنج دهه در تئاتر فرانسه قلم زده و یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان آن بوده است. به این ترتیب، آثارش طیف وسیعی از رویدادهای نیم قرن را به تصویر می‏کشد. ضمن اینکه در این آثار درونمایه جنگ صورت‏ها و نمودهای بسیار متنوعی پیدا می‏کند. ملاحظه خواهید کرد که در این مقاله، مفهوم جنگ را به دامنه‏های بسیار فراتر از برخورد فیزیکی و قهرآمیز دو قوم یا ملت تعبیر کرده و آن را به تمام انواع کشمکش فردی و اجتماعی تعمیم داده‏ایم، چیزی که با جوهره درام نیز مطابقت دارد. [...]

* متن کامل مقاله در شماره 76 فصلنامه هنر، تابستان 1387 صفحات 101-68



[1] دو نمونه عینی از این واکنش‏ها در شورش‏های خیابانی سال‏های 2007 و 2006 نمود یافت. این شورش‏ها از شهرک‏ها و نواحی حومه پاریس شروع و به سرعت به سرتاسر فرانسه سرایت کرد. جوانان ناراضی حاشیه‏نشین با به آتش کشیدن وسایل نقلیه و مراکز خدمات عمومی خواهان لغو تبعیضات اجتماعی و اقتصادی در جامعه بودند.

[2] برای کسب یک آشنایی اولیه با زندگینامه و موضوع آثارش، به خواننده توصیه می‏شود که ابتدا پیوست مقاله را مطالعه نماید.

[3] Les Coréens (1955), Chœurs pour Antigone (1956), Les Huissiers (1957), Iphigénie Hôtel (1959)

[4] Par-dessus bord (1969), La demande d'emploi (1971), Dissident, il va sans dire (1976), Nina, c'est autre chose (1976), Les Travaux et les jours (1977), A la renverse (1979), L'ordinaire (1981), Les Voisins (1984), Portrait d'une femme (1984), L'émission de télévision (1988)

Labels:

3 Comments:

Anonymous ال ياسين said...

افشاگری دیگری درباره یکی از نهادهای مرموز امنیتی موسوم به دایره مذاهب وزارت اطلاعات
در راستای پروژه سیاه بولتن سازی و سناریوی اعترافات ساختگی توسط دایره مذاهب وزارت اطلاعات، 3 فیلم "گزيده بيانات استاد ايليا و صحنه هايي از برخورد طالبان مذهبي "، "تخریبهای دایره مذاهب وزارت اطلاعات" و "افشای پروژه جعل و تحریف و اعترافات ساختگی" درباره معلم بزرگ تفکر (استاد ایلیا)، مجددا انتشار عمومی یافت.

برای دریافت فیلم ها و مطالعه بیوگرافی تعالیم و دیدگاه های استاد ایلیا، کتاب الکترونیک " آمین (ایلیا؛ خدا با من است)" را از لینک زیر دریافت کنید.

www.Anti-Tahrif.blogfa.com

ببینید و به سایر دوستان خود ارسال کنید.
برای آشنایی بیشتر به وب سایت www.Ostad-iliya.Org مراجعه نمایید.

4:14 AM  
Anonymous DURAK said...

http://www.4shared.com/audio/N8eR5ugj/2nowrooz6_Bal____without_arran.html

4:13 PM  
Blogger Unknown said...

درود بر بهرام جلالی پور
.... مقاله بسیار جالبی بود
همیشه پاینده باشید .
http://gabrloo.com/

12:38 PM  

Post a Comment

<< Home