میشل ویناور، دراماتورژ جنگ
تکنگاری درونمایه جنگ در آثار نمایشی میشل ویناور
با نگاهی به تاریخ سیاسی، اجتماعی فرانسه در نیمه دوم قرن بیستم
نیم قرن حالت جنگی
احتمالا این تصور عمومی وجود دارد که فرانسه در طول نیمه دوم قرن بیستم همواره آرام و بیتلاطم بوده است و این تصور از آنجا ناشی میشود که این کشور یکی از بزرگترین مراکز گردشگری جهان، سرزمین عشاق و خصوصا میزبان پناهجویان و مهد پرورش و ظهور خیل وسیعی از جریانهای هنری بوده است. به این ترتیب، شاید تعجبانگیز باشد اگر بگوئیم همین کشور به ظاهر آرام در نیم قرن اخیر جنگهای نظامی متعدد و به تبع آنها تکانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی عظیمی را از سر گذرانده است که قدرت تخریبی هر یک شاید کمتر از یک جنگ فیزیکی نبوده باشد.
به این ترتیب، پس از پشت سر گذاشتن مصائب عظیم مربوط به جنگ دوم جهانی، که طی آن خاک فرانسه به اشغال آلمان در آمد و به واسطه آن لطمات مادی و معنوی بر شهروندان این کشور وارد شد، نیمه دوم قرن نیز شاهد جنگهای نظامی، سیاسی و اقتصادی بزرگی بود که هر یک به سهم خود سیمای کشور را متحول کردند:
درست بلافاصله بعد از پایان جنگ جهانی دوم، جهان به دو قطب شرق و غرب تقسیم و مخصوصا اروپا با استقرار «دیوار آهنین» به دو پاره تقسیم و عرصه کشمکشها ونبردهای ایدئولوژیک دو اندیشه سرمایهداری، به سرکردگی ایالات متحده امریکا و کمونیستی، به رهبری اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی شد. جنگ سرد بین دو قدرت، مسابقه تسلیحاتی، به ویژه وحشت سایه گستر جنگ اتمی خیال شهروندانی را که هنوز از کابوسهای هولناک جنگ دوم رهایی نیافته بودند آشفته و خوابشان را به کابوس مبدل میکرد. در مورد فرانسه اما، روزهای تیرهتری نیز در راه بود: آغاز رشته جنگهای خشونت بار نظامی علیه استقلالطلبانی که با بهرهگیری از ضعف دولت مرکزی قدرت و مطالبات خود را گسترش داده بودند و حاکمیت فرانسه را بر سرزمین خود به چالش میگرفتند: نخست در هندوچین، بعد در شمال افریقا و خصوصا الجزایر.
این درگیریهای نظامی به نوبه خود جنگهای داخلی و خانگی دامنهداری را نیز در پی داشتند: به قدرت رسیدن راستگرایان ملیگرا و برنامه توسعه اقتصادی آنها از یک طرف منجر به قوت گرفتن مطالبات طبقه متوسط شهری و از طرف دیگر موجب گسترش شکافهای طبقاتی و نیز شکاف بین نسلها شد. شکافی که در حرکتهای دانشجویی و کارگری ماه می 1968 در قالب موضعگیریهای ضد امپریالیستی و نیز با شعار «هر نوع ممنوعیتی ممنوع!» علیه ارزشهای تثبیت شده اجتماعی و اخلاقی بروز کرد و سیمای جامعه را به کلی دگرگون ساخت. این حرکت به نوبه خود در بعد سیاسی، باعث بیداری جناح چپ و به قدرت رسیدن آن در دهه هشتاد میلادی شد.
و بالاخره، باید از شکلگیری موج جدیدی از شکافهای اجتماعی یاد کرد که از نیمه دوم دهه نود و به دنبال به قدرت رسیدن مجدد راستگرایان روز به روز شدت گرفت. شکافهایی که گاه نسل سوم مهاجران حاشیهنشین را به به واکنشهای خشونتآمیز واداشته است.[1]
به این ترتیب، گزاف نخواهد بود اگر بگوئیم فرانسه به رغم ظاهر آرام و رویاییاش، در نیمه دوم قرن همواره در حالت جنگی به سر برده و به صدا در آمدن آژیرهای آماده باش نظامی در ساعت دوازده اولین چهارشنبه هر ماه نیز گویا این واقعیت را یادآوری میکنند.
یک دراماتورژی جنگ؟
تئاتر میشل ویناور[2]، آینه تمام نمای جامعه فرانسه در این حالت جنگی است و نبردهایی را به تصویر میکشد که این جامعه در طول نیم قرن گذشته از سر گذرانده است. جنگهایی که همه آنها الزاما نظامی نبودند اما چه بسا قدرت تخریبیای بیش از یک جنگ نظامی داشتهاند. به این ترتیب، شاید بهتر آن بود که به جای «میشل ویناور، دراماتورژ جنگ» عنوان مقاله «میشل ویناور، دراماتورژ جنگها» نام میگرفت اما به دلایل زیبایی شناختی از آن صرف نظر کردیم.
تعدادی از نمایشنامههای ویناور مستقیما به جنگهای نظامی میپردازند یا آن را در شکل گیری مسیر رویدادهای داستان به عنوان عاملی محوری معرفی میکنند: »کرهایها»، «همسرایی برای آنتیگونه»، «دربانها»، «ایفیژنیهتل»، «یازدهم سپتامبر 2001»، و «ترواییها»[3]. همچنین، داستان دو رمان او نیز در بستر جنگ سرد و فعالیتهای حزب کمونیست فرانسه اتفاق میافتد. همچنین، برخی از نمایشنامههایی که ترجمه کرده است نیز حول یکی از این دو درونمایه، یعنی جنگ نظامی یا جنگ سرد چرخ میزنند. به علاوه، ویناور در سایر نمایشنامههایش )«روی عرشه»، «درخواست شغل»، «معترض بدیهی است»، «نینا چیز دیگری است»، «کارها و روزها»، «طاق باز»، «معمولی»، «همسایهها»، «سیمای یک زن»، «برنامه تلویزیونی»، «آخرین پرش» و «کینگ»)[4] جنگ دیگری را نیز به نمایش میگذارد که به تعبیر خودش کیفیتی «حماسی» داشت: جنگ اقتصادیای که از دهه شصت در عرصه اقتصادی جهانی به راه افتاد؛ حل شدن بنگاهها و بازارهای ملی در بنگاهها و بازارهای جهانی، پروژه مکانیزاسیون اداری و صنعتی و .... به علاوه، وی نشان میدهد که این جنگ اقتصادی خود تنشهای اجتماعی و طبقاتی را در پی داشته و حتی به شکاف بین نسلها نیز منجر شده است.
به این ترتبب، میشل ویناور را بایستی نمایشنامهنویسی دانست که «جنگ» را به گونهای جدی دستمایه آثار خود ساختهاند. اما با این همه، آیا میتوان تئاتر او را سیاسی دانست و در ردیف آثار انتقادی کسانی مثل برتولت برشت، نویسندگان تئاتر متعهد یا نویسندگان تئاتر مستند قرار داد؟ رویکرد ویناور نسبت به مسئله جنگ چگونه است و در آثارش چه تمهیداتی برای طرح کردن آن به کار میگیرد؟ اینها سوالاتی است که از ورای یک مطالعه کرونولوژیک در آثارش پاسخ خواهیم داد.
انتخاب میشل ویناور به عنوان موضوع بررسی این امکان را فراهم میکند که عمدهترین رویدادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی فرانسه در نیم قرن گذشته در چشماندازی وسیع مطرح شود. وی نویسندهای است که به مدت پنج دهه در تئاتر فرانسه قلم زده و یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان آن بوده است. به این ترتیب، آثارش طیف وسیعی از رویدادهای نیم قرن را به تصویر میکشد. ضمن اینکه در این آثار درونمایه جنگ صورتها و نمودهای بسیار متنوعی پیدا میکند. ملاحظه خواهید کرد که در این مقاله، مفهوم جنگ را به دامنههای بسیار فراتر از برخورد فیزیکی و قهرآمیز دو قوم یا ملت تعبیر کرده و آن را به تمام انواع کشمکش فردی و اجتماعی تعمیم دادهایم، چیزی که با جوهره درام نیز مطابقت دارد. [...]
* متن کامل مقاله در شماره 76 فصلنامه هنر، تابستان 1387 صفحات 101-68
[1] دو نمونه عینی از این واکنشها در شورشهای خیابانی سالهای 2007 و 2006 نمود یافت. این شورشها از شهرکها و نواحی حومه پاریس شروع و به سرعت به سرتاسر فرانسه سرایت کرد. جوانان ناراضی حاشیهنشین با به آتش کشیدن وسایل نقلیه و مراکز خدمات عمومی خواهان لغو تبعیضات اجتماعی و اقتصادی در جامعه بودند.
[2] برای کسب یک آشنایی اولیه با زندگینامه و موضوع آثارش، به خواننده توصیه میشود که ابتدا پیوست مقاله را مطالعه نماید.
[3] Les Coréens (1955), Chœurs pour Antigone (1956), Les Huissiers (1957), Iphigénie Hôtel (1959)
[4] Par-dessus bord (1969), La demande d'emploi (1971), Dissident, il va sans dire (1976), Nina, c'est autre chose (1976), Les Travaux et les jours (1977), A la renverse (1979), L'ordinaire (1981), Les Voisins (1984), Portrait d'une femme (1984), L'émission de télévision (1988)
Labels: تئاتر
3 Comments:
افشاگری دیگری درباره یکی از نهادهای مرموز امنیتی موسوم به دایره مذاهب وزارت اطلاعات
در راستای پروژه سیاه بولتن سازی و سناریوی اعترافات ساختگی توسط دایره مذاهب وزارت اطلاعات، 3 فیلم "گزيده بيانات استاد ايليا و صحنه هايي از برخورد طالبان مذهبي "، "تخریبهای دایره مذاهب وزارت اطلاعات" و "افشای پروژه جعل و تحریف و اعترافات ساختگی" درباره معلم بزرگ تفکر (استاد ایلیا)، مجددا انتشار عمومی یافت.
برای دریافت فیلم ها و مطالعه بیوگرافی تعالیم و دیدگاه های استاد ایلیا، کتاب الکترونیک " آمین (ایلیا؛ خدا با من است)" را از لینک زیر دریافت کنید.
www.Anti-Tahrif.blogfa.com
ببینید و به سایر دوستان خود ارسال کنید.
برای آشنایی بیشتر به وب سایت www.Ostad-iliya.Org مراجعه نمایید.
http://www.4shared.com/audio/N8eR5ugj/2nowrooz6_Bal____without_arran.html
درود بر بهرام جلالی پور
.... مقاله بسیار جالبی بود
همیشه پاینده باشید .
http://gabrloo.com/
Post a Comment
<< Home