چای یا قهوه؟

وب نوشته‏های بهرام جلالی‏پور

Sunday, March 27, 2005

در باب قدرت

بهم ثابت شد که با پافشاری میشه دنیا رو عوض کرد: از وقتی ساعت ها رو کشیده بودن عقب تایمر موبایلم رو تغییر نداده بودم و کل این چند ماه وقتی به اون نگاه می کردم مجبور بودم زمان رسمی رو در ذهنم محاسبه کنم. دیشب خودشون به اشتباهشون پی بردن و دوباره ساعت ها رو برگردوندن سر جاش. امروز که به موبایلم نگاه کردم دیدم ...

می بینین؟ آدم با پافشاری تو عقیدش می تونه یه جهان رو عوض کنه. تازه احساس اونایی رو که فکر می کنن خیلی قوی ان و خیلی حق دارن و همه جهان باید ساعتشون رو با ساعت اونا تنظیم کنن می فهمم. حق دارن به خدا ...

Labels:

Sunday, March 20, 2005

درباره يک نويسنده: ميشل ويناور

میشل ویناور(Michel Vinaver), نمایشنامه نویس فرانسوی متولد 1927 در پاریس از والدین روسی الاصل, تقریبا شاخص ترین نمایشنامه نویس جریان تئاتر روزمره است. نه تنها از آن رو که تقریبا از نخستین روزهای شکل گیری این جریان در دهه شصت تا به امروز به آن وفادار مانده بلکه از آنجا که در آثارش طیف وسیعی از حرکت های رادیکال نمایشنامه نویسی پاره پاره (Fragment) به کار گرفته شده است.

در مقایسه با سایر نمایشنامه نویسان تئاتر روزمره که به طور متناوب برای سایر رسانه ها مثل سینما, تلویزیون و رادیو نیز می نویسند, تجربیات نوشتاری ویناور به دو حوزه رمان و نمایشنامه صحنه ای منحصر می شود و شاید از همین منظر باشد که توجه بیش از حد او به صورت نوشتار یا کتابت نمایشنامه نمود می یابد. به لحاظ شکل کتابت, اغلب نمایشنامه های ویناور ساختاری رمان گونه دارند. با همان فصل بندی ها و تیتر گذاری ها که اغلب با هدف تاثیر گذاری بر خواننده اثر (و نه تماشاگر نمایش) تدارک دیده می شوند. ویناور در تعدادی از کارهایش حتی از این هم فراتر می رود و به استئناء علامت سوال, تمام علائم نقطه گذاری را حذف می کند تا خواننده امکان یابد آزادانه به نقطه گذاری اثر بپردازد. در واقع, با این کار شالوده نحوی کلام درهم می ریزد تا امکان باز آفریدن یک شالوده نحوی دلخواه فراهم گردد. اگر چه من خواننده –بر حسب ذائقه شخصی ام- این کار را چندان نمی پسندم و بیهوده می دانم, اما حاصل کار نوعی ابهام است که از سوء تفاهم نحوی ایجاد می شود. در واقع, ویناور همچون نویسندگان تئاتر ابزورد نوعی سوء تفاهمی کلامی ایجاد می کند منتها در سطح نوشتاری.

تجربه سالها کار و مدیریت در موسسات تجاری باعث شده است که ویناور پرسوناژ اکثر نمایشنامه هایش را از بین افراد طبقات متوسط جامعه, کارمندان و کارگران انتخاب کند.

در طول چهار دهه گذشته ویناور کار نمایشنامه نویسی را علی رغم برخی وقفه های گاه بسیار طولانی ادامه داده است و حاصل آن نگارش و آدابته نزدیک بیست نمایشنامه بوده است. اما تنها در سالهای اخیر بوده که پس از فراغت از مشاغل اداری با ورود به سیستم آموزشی دانشگاهی و تدریس در سوربن جدید فرصت یافته خود را وقف تئاتر کند. وی یک شیوه نامه تجزیه و تحلیل نمایشنامه هم دارد که اصول آن را در کتاب نگارش دراماتیک (Ecritures dramatiques) تشریح کرده و بر اساس آن قریب سی نمایشنامه کلاسیک و مدرن توسط خود وی و تعدادی از همکاران دانشگاهی اش در همان کتاب مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته اند. ویناور معتقد است که این روش قادر به بررسی تمام انواع آثار نمایشی است, اما گذشته از جاه طلبانه بودن بیش از حد این ادعا, جنبه مکانیکی آن نیز نشان می دهد که چندان راهی به ظرایف هنری آثار نمی برد.

در اینجا قسمت کوتاهی از نمایشنامه درخواست شغل (La Demande d'emploi) را برای نمونه ذکر می کنم. این نمایشنامه در مورد مردی است که بعد از سالها کار در یک موسسه به خاطر یک درگیری شغلی از کارش استعفاء داده است و در به دنبال شغل جدید می گردد. در طول مدتی که وی در جلسه مصاحبه استخدام یک شرکت به سوالات مصاحبه کننده پاسخ می دهد, با ما به طور موازی با زندگی خصوصی او آشنا می شویم: مشکل باردار شدن دختر هفده ساله اش از یک سیاه پوست و تلاش پدر و مادر در ترغیب او به سقط جنین, فعالیت های چپ گرایانه افراطی دختر که منجر به دستگیری اش توسط پلیس به جرم سرقت از یک فروشگاه می شود, نگرانی های مادر خانواده و... هرچند که در آخر ظاهرا همه چیز روبه راه می شود و مرد شغل و موقعیت شغلی مورد نظرش را بازمی یابد و نوه سیاه پوستش را هم می پذیرد اما...

ساختار کل نمایشنامه از همین قطعه کوتاه قابل مشاهده است. دیالوگ های پرسوناژها به نحو افراطی بریده و در هم ریخته شده است و خواننده یا تماشاگر ملزم است برای برقراری ارتباط بین آنها حضور ذهن به خرج دهد. مضافا اینکه از تلاقی و تداخل این دیالوگ های پاره پاره معانی جدیدی خلق می شود.

اطلاعات بیشتر را در مورد این نویسنده می توانید در سایت شخصی او بیابید.

نمايشنامه درخواست شغل

قطعه اول

والاس : شما متولد 14 ژوئن در ماداگاسکار هستید

لوئیز : عزیزم

فاژ : من از نظر فیزیکی

والاس : معلومه

لوئیز : ساعت چنده؟

ناتالی: بابا با من این کار رو نکن

فاژ : این یه ایده آله که آدم در جمع ساخته بشه می خوام بگم آدم فقط واسه خاطر نوار حقوقی کار نمی کنه

لوئیز: باید بیدارم می کردی

فاژ: می کردم و بعد تو با چنان فراغ بالی می خوابیده

والاس: والدین شما در 1927 در ماداگاسکار چیکار می کردن؟

فاژ: دست به سینه تماشایی بود

ناتالی: بابا اگه تومنو مجبور به این کار کنی

لوئیز: کفشاتو واکس نزدم

فاژ: پدرم پزشک ارتش بود

لوئیز: پاک کثیف رفتی

ناتالی: پاپا جواب بده

فاژ: در پادگان در دوره تاناناریو

والاس: در موسسه مون

فاژ: اما من هیچی یادم نمی یاد

والاس: ما اهمیت زیادی واسه مردایی قائلیم

لوئیز: می خواستم شلوارتم یه اتو بزنم

فاژ: این یکی از دلائلیه که من به آگهی تون جواب دادم واسه همینه که من به موسسه تون علاقه دارم

والاس: وزنتون

فاژ: 67 کیلو

والاس: قد

فاژ: یک متر و هفتاد و یک. متاهل. تک فرزند. یه دختر شونزده ساله که بزودی میره تو هفده سال. یه پسر هم داشتیم که تو یه حادثه رانندگی از دست رفت

Labels: