وب نوشته‏های بهرام جلالی‏پور

Sunday, February 27, 2005

بامزه ترین نویسنده تراژیک یک نسل


معرفی یکی دیگر از نمایشنامه نویسان جریان تئاتر روزمره. به انضمام قطعه ای از یکی از نمایشنامه هایش. البته باز هم نمی دانم از این یکی هم چیزی به فارسی ترجمه شده است یا نه. اما خوب, فایده اش این است که آدم اطلاعاتش کامل می شود. مثل دفعه قبل که به لطف دوست عزیز, میلاد اکبرنژاد فهمیدم از ویسنی ئک خوشبختانه دو سه تا نمایشنامه به فارسی ترجمه شده است.

این معرفی به کمک نوشته ای از ژرار لیبه (Gérard Lieber), در دانشنامه تئاتر (Dictionnaire encyclopédique du théâtre) چاپ سال 2003 و یکی دو سایت اینترنتی تهیه شده است و البته به همین دلیل ممکن است کامل نباشد:

ژان کلود گرومبرگ (Jean-Claude Grumberg) نمایشنامه نویس متولد 1939 در پاریس. پدر و پدر بزرگش خیاط بودند که تبعید و سربه نیست شدند. ژان کلود نتوانست شغل پدری اش را فراگیرد. بعد از امتحان کردن مشاغل مختلف, به طور تصادفی به عنوان بازیگر وارد گروه ژاک فابی (Jacques Fabbri) می شود و بعد از روی ضرورت به این کار ادامه می دهد.

با نمایشنامه های "فردا یک پنجره روی خیابان" (Demain une fenêtre sur rue), ریکس (Rixe) و وارفته اوتنبرگ" (Amorphe d'Ottenburg) قدم به عرصه نمایشنامه نویسی می گذارد. نمایشنامه هایی که به افشاء خشونت نژادپرستی و فن سالاری می پرداختند.

او با نمایشنامه های دریفوس (Dreyfus) در 1974 و در بازگشت از نمایشگاه (En r'venant d'l'expo) در 1975 به تدریج اعتبار کسب کرد. داستان نمایشنامه اول درباره یک گروه تئاتری آماتور است که در حوالی 1930 نمایشنامه ای را تمرین می کنند و موضوع نمایشنامه دوم درباره سرباز جوان مضحکی است در آستانه جنگ جهانی.

نمایشنامه آتلیه (L'Atelier) که در 1979 موفقیتی چشمگیرکسب می کند, نمایشنامه ای است در ده سکانس که هر یک با تیتری مشخص شده اند و دوره ای زمانی از1945 تا 1952 را درآتلیه سری دوزی لئون (Léon) پاریس نشان می دهد, جایی که زنی به نام سیمون انتظار بازگشت همسر تبعیدی اش را می کشد.

نمایشنامه "هندی تحت بابیلیون" (L'indien sous Babylone) در 1985 تابلویی کنایی از زمینه های فرهنگ آینده بنا می کند.

منطقه آزاد (zone libre) در 1990 به کندوکاو خاطره خانوادگی برای تداعی خنده ها و اشک های کودکی در زمان می پردازد.

در نمایشنامه خط کثیف (Linge sale) در 1994 واقعیت و تئاتر کنار هم قرار گرفته اند: تعدادی پرسوناژهای مضحک نزد صاحب یک لباسشویی اتوماتیک درد و دل می کنند که بعدا معلوم می شود فقط یک دکور است.

فیلیپ آدرین (Philippe Adrien) برای به صحنه بردن نمایش بعدی گرومبرگ, "اورفلین بیچاره, مامان برمیگردد" (Maman revient, pauvre orphelin) در 1994, چندین متن او را ترکیب کرده است: پسربچه ای که به ملاقات مادرش در یک خانه سالمندان می رود, یک مجری تلویزیون که خلبانی را که روی هیروشیما بمب ریخته بود با سماجت مورد پرسش قرار می دهد و یک نجات یافته انفجار هسته ای.

گرومبرگ, که برای تلویزیون (ترز اومبرت (Thérèse Humbert), فرداهایی که می خوانند (Les lendemains qui chantent) و سینما (سالهای ساندویج (Les années sandwiche) هم می نویسد, در این آثار موضوعات و شکل ها را متنوع می کند.

او جوایز اتحادیه منتقدان, جایزه اتحادیه نویسندگان دراماتیک (SACD) و جایزه خوشایندی تئاتر (le prix Plaisir du théâtre) را برای نمایشنامه دریفوس دریافت کرده است. همچنین جایزه اتحادیه منتقدان, جایزه بزرگ شهر پاریس و جایزه ایبسن را برای نمایش آتلیه و جایزه مولیر بهترین نویسنده و جایزه تئاتر آکادمی فرانسه را برای نمایشنامه منطقه آزاد.

او رمانی نیز به نام "شب ها همه گربه ها خاکستری اند" (La nuit tous les chats sont gris) نوشته که خودش آن را برای تئاتر تنظیم کرده است. همچنین آثاری از نویسندگان دیگر را نیز برای اجرای صحنه ای تئاتر آدابته کرده است که عبارتند از: گربه چکمه پوش (le Chat botté) اثر لودویک تیئک (Ludwig Tieck), مرگ دستفروش اثر آرتور میلر, سه خواهر اثر آنتوان چخوف و بازم یک قصه عاشقانه (Encore une histoire d'amour) اثر تام کمپینسکی (Tom Kempinski).

گرومبرگ واقعیت را با مهارتی خشمگینانه برای دستیابی به کنه شیاطین امروز و مخالفت علیه گمراهی ها به خدمت می گیرد. او در نمایش هایش به بازیگران نقش هایی زیبا پیشکش می کند؛ به عنوان نمونه می توان از بازی ژان پل روزیلین (Jean-Paul Roussillon) درنقش دهقان در نمایش منطقه آزاد یا از بازی خود گرومبرگ در نقش صاحب آتلیه در نمایش آتلیه یا بازی ایزابل کاندلیه (Isabelle Candelier) و گفتار بلندش "پا در داخل" در نمایش خط کثیف (Linge sale) یاد کرد. در آثار او اغلب خنده غالب می شود و کار را خراب می کند, زیرا همانطور که کلود روی (Claude Roy) گفته است, گرومبرگ "بامزه ترین نویسنده تراژیک نسل خودش" است.

قسمتی از ابتدای نمایشنامه

"مامان برمیگرده اوفلین بیچاره"

- مامان, مامان, کجایی؟ مامان, مامان, من درد دارم. مامان, رو صندلیت نیستی؟ مامان رو صندلیش نیس. تلویزیونت روشن نیست؟ تلویزیونش روشن نیست. حتی رادیوت؟ مامان کجایی؟ مامان, مامان؟

- چرا داد می زنی؟

- دنبال مامانم می گردم.

- مامانت دیگه اونجا نیس.

- کجاس؟

- پیش منه.

- پیش تو؟

- پیش من.

- تو کی هستی؟ چرا نمی بینمت؟

- چونکه

- چونکه چی؟

- چونکه من خدا هستم.

- خدا!

- خدا.

- پس من همه زندگیم اشتباه می کردم؟

- چطور عزیزم؟

- من معتقد بودم که تو وجود نداری.

- عقیده مهمه.

- من اشتباه می کردم. بقیه حق داشتن.

- واسه این نیست که تو اشتباه می کردی که بقیه حق داشتن.

- بهم بگو...

- چی؟

- تو چه جور خدایی هستی؟

- یکی از خداهایی که تلاش می کنه هرچی از دستش بر میاد انجام بده اما کم می تونه و افسوس که کمتر از اون هم انجام میده.

- پس تو کاملا خدا نیستی؟

- من خدای تو هستم, می تونیم بگیم خدای شخصی تو.

- آه...

- یه آرزو بکن.

- یه آرزو؟

- آره. چه چیزی رو که بیشتر از هرچیز دیگه می خوای.

- برگشتن مامان.

- خیلی خوب. بشین و منتظر باش. عاقل باش. مامان برمی گرده اوفلین بیچاره.

- مامان, تویی؟

- آره, می خوای کی باشه؟

- تو از سر کار برمی گردی؟

- می خوای از کجا برگردم؟

- چیزی واسه من داری؟

- پس می خوای این واسه کی باشه؟

- این چیه؟

- سیب زمینی, گندم, نمک, شکر, رشته فرنگی, صدف.

- می خوام, می خوام.

- درست بگیر.

- مامان؟

- مامان خستس. درست بخور!

- مامان؟

- شلوارکت رو خیس کردی؟

- مامان؟

- آرنجات رو نذار. انگشتات رو نذار.

- مامان؟

- کارات رو کردی؟ جیش؟ ایی؟ دراز بکش, بخواب!

- مامان؟

- با دوتا دستت بگیر!

- مامان؟

- با دوتا دستت! دست راستت, دست چپت!

- مامان؟

- ندو! بشین! خودتو کثیف می کنی! می افتی!

- مامان؟

- شال گردنت رو بستی, کلاه بره ایت رو, کاپشنت رو, کفش های پوست خرگوشت رو پوشیدی؟

- مامان؟

- مامان دیگه نمی تونه. روی پای خودت وایسا! همه رو بخور! درست بگیر. همسایه ها چی میگن؟

- مامان؟

- همسایه ها چی میگن؟

- مامان؟

- داد نزن!

- مامان؟

- گریه نکن!

- مامان؟

- تکون نخور!

- مامان, خانوم معلم گفت که من باید قرص بخورم.

- کدوم خانوم؟

Labels:

0 Comments:

Post a Comment

<< Home