وب نوشته‏های بهرام جلالی‏پور

Friday, December 24, 2004

در باب یک سوء تفاهم - ریتم

از نظر کودکان ریتم عنصر بسیار مهمی است. درواقع, جذابیتی که توسط تکرار دربازی های کودکانه شکل می گیرد مرهون پاسخگویی به حس پیش بینی کودک است. وقتی یک بار از پشت یک متکا سرتان را بیرون می آورید و با کودک «دالی موشه» می کنید, قطعا متوجه هستید که او تکرار این بازی را مطالبه خواهد کرد. در دفعات بعدی, کودک می داند که شما سرتان را دوباره بیرون خواهید آورد و اگر چنین نکنید با اعتراض او مواجه خواهید شد و اتفاقا محقق شدن این پیش بینی است که برایش جذاب است. حال هر چقدر فاصله این تکرارها کمتر باشد (یعنی هر قدر زود به زودتر سرتان را بیرون بیاورید) بر شدت هیجان و شعف او افزوده خواهد شد و هر قدرفاصله این تکرارها بیشتر باشد (یعنی هر قدر دیر به دیرتر این کار را انجام دهید) بر شدت اضطراب و انتظارش. باقی می ماند مهارت و زبردستی شما در ایجاد تعادلی مناسب در ایجاد هیجان و اضطراب؛ در واقع, در انتخاب فاصله مناسب برای تکرار. می بینید؟ به همین سادگی معلوم شد که از کودکی ریتم را می شناخته اید. تازه, فقط این هم نیست: بارها به صدای قلبتان گوش داده اید: یک گرومپ و یک سکوت. دوباره یک گرومپ و یک سکوت دیگر... ضربان نبض تان را هم بارها با دست لمس کرده اید. ماه را هم دیده اید که در طول دو هفته چطور کم کم چاق می شود و دوباره سر دو هفته یکدفعه لاغر می شود و بازاز اول شروع می کند به چاق شدن. یعنی, بیش و کم برای تمام حواستان بارها فرصت تجربه کردن مفهوم ریتم پیش آمده است. با این حال می گویند که صحبت کردن درباره ریتم کار سختی است. حتی بسیاری از نویسندگان و مخصوصا منتقدان تئاتر در مورد ریتم تلقی غلطی دارند. حداقل این است که در صحبت کردن از آن دچار لغزش های سهوی فاحشی می شوند. مثل یکی از دوستان که در نقدی بر یک نمایش در وبلاگش ا از کندی یا تندی ریتم آن نمایش حرف زده و بر آن خرده گرفته و بهانه این یادداشت را فراهم کرده است.

با احترام به این دوست عزیز, باید یادآوری کنم که ریتم نمی تواند کند یا تند باشد. البته وقتی تعداد تکراریک پدیده با ثابت بودن طول زمان زیاد باشد, علی القائده تکرار در فاصله های زمانی کوتاه تری صورت گرفته و بر عکس وقتی تعداد تکرار آن کم باشد, در فاصله های زمانی طولانی تری. یعنی نسبت مستقیمی بین ریتم و ضرب آهنگ (که یک فاکتور زمانیست) وجود دارد و شاید به خاطر همین نسبت مستقیم است که گاهی این دو با هم اشتباه گرفته می شوند. در حالیکه از اساس با هم تفاوت دارند.

نکته دوم اینکه, وقتی از ریتم حرف می زنیم, بایستی قبلا مشخص کرد باشیم که منظورمان ریتم کدام عنطر یا پدیده است؟ خصوصا در نمایش که مجموعه ای است ترکیب شده از ده ها دسته نشانه های متنی و اجرایی. و خوب, قطعا با توجه به خصوصیات متفاوت هر دسته از این نشانه ها تاثیر ریتمیک آنها نیز متفاوت است. حتی اگر می خواهیم در مورد ریتم یک نمایش به طور کل صحبت کنیم بایستی عوامل سازنده این ریتم کلی را (که چیزی نیست جز ریتم تک تک اجزاء سازنده نمایش) یادآور شویم.

خلاصه اینکه :

یک - یادمان باشد؛ می توانیم بگوئیم یک نمایش ضرب آهنگ کندی دارد و دیگری ضرب آهنگ تندی اما نمی توانیم بگوئیم اولی ریتم کندی دارد و دومی ریتم تندی.

دو – وقتی از ریتم سخن می گوییم بایستی قبلا به «شناسنده» آن اشاره کرده باشیم.

ریتم یکی از عناصر اصلی و بسیار تاثیر گذار تمام هنرها و به ویژه هنرهای نمایشی است (و حتی به جرات می توان ادعا کرد که مثلا کمدی کلاسیک بدون آن نمی تواند وجود داشته باشد) لذا, لازم به یادآوری نیست که سخن گفتن در مورد ریتم قطعا درهمین دو نکته خلاصه نمی شود. اما خوب, مجال یادداشت های اینترنتی نیز بیش از این نیست و در این یادداشت صرفا قصد یادآوری همین دو نکته مد نظر بود که در نقد آن دوست عزیز از قلم افتاده است.

Labels:

0 Comments:

Post a Comment

<< Home