وب نوشته‏های بهرام جلالی‏پور

Tuesday, January 10, 2006

دو نمایش با یک بلیط


دو نمایش همزمان از دو نمایشنامه کوتاه آنجلو بئولکو (Angelo Beolco) مشهور به روزانت (Ruzante) بازیگر و کمدی نویس سده پانزدهم و شانزدهم ایتالیا دیدم که به رغم آنکه از قرن نوزدهم به این طرف رویکرد مجددی به آثارش صورت گرفته، همچنان در فرانسه ناشناخته مانده است.

بعد از اجرا، خوشبختانه این فرصت پیش آمد که کارگردان و بازیگران نمایش در نشستی کوتاه به سوالات تماشاگران پاسخ دهند و به این ترتیب، گزارشی که می نویسم، حاوی اظهارات کارگردان هم هست.

نمایش اول به عنوان بازگشت از جنگ (Retour de guerre) درباره دهقان فقیری است به نام روزانت (همان نامی که خود نویسنده نیز به آن شهره است) که در بازگشت از جنگ تلاش می کند زنش را متقاعد کند به خانه برگردد. اما همسر روزانت که در غیاب شوهر روزگار را در کنار مردان دیگر سپری کرده است به بهانه فقربودن روزانت و دستان خالی اش امتناع می کند و در برابر پافشاری و اصرار چیزی بیش از کتکی که از فاسق زن می خورد نصیب روزانت نمی شود و در پایان، سرشکسته و دردمند ونیز را ترک می کند.

نمایش دوم با عنوان بیلورا (Bilora) نیز درباره کارگری فرودست به همین نام است که باز برای بازگرداندن همسرش به سراغ او می رود. اما این بار زن، برعکس قصه قبل، به جای اینکه صراحتا امتناع کند، بازگشت خود را منوط به کسب موافقت فاسق می کند. اما بعد، وقتی فاسق ثروتمند او را در ماندن یا رفتن مخیر می سازد، زن بیلورا مسخره می کند و می گوید هرگز حاضر نیست به شرایط خفت بار زندگی سابق خود بازگردد. و باز قهرمان فرودست قصه سرخورده و غمگین می شود؛ اما، برعکس قصه اول، به جای ترک ونیز، نیمه شب برمی گردد و در دل کوچه دشنه خود را در پهلوی فاسق ثروتمند جای می دهد.

روایت متناوب دو قصه معنایی تقابلی و مضاعف به اثر کلی داده است، چیزی که بی شک از برایند تک تک آثار فراتر است؛ اینکه کدام راه حل مناسب تر می نماید: عقب نشینی و فرار یا ماندن و جنگیدن؟ و شاید همین انگیزه بوده که باعث شده است ژان لویی بنوا (Jean-Louis Benoit) کارگردان تئاتر ملی مارسی، دو اثر کوتاه با ارزش های دراماتیک متفاوت (زیرا نمایشنامه دوم به نحو چشمگیری نسبتا به اولی ضعیف و سست می نماید) را به طور همزمان به اجرا بگذارد. هرچند که خودش به چنین چیزی اشاره نمی کند و علت انتخاب آنها را صرفا درونمایه مشابه شان معرفی می کند.

هر دو نمایش طنزی تلخ و گزنده و درونمایه ای واقعگرایانه دارند. کارگردان نیز کوشیده است در اجرا به هر دو این خصوصیت ها وفادار بماند. او اعتراف کرد که نتوانسته یا نخواسته است ظرافت های طنز زبان ایتالیایی را با جست و جوی معادل دقیق و فرانسوی برای بازی های کلامی نمایشنامه به فرانسه ترجمه کند و شاید به همین دلیل است، که علی رغم بازی های خوب (و خصوصا در مورد بازیگر اصلی چشمگیر) کمتر کسی در برابر تکه پرانی های نمایش قهقهه می زند. از نظر اجرایی نیز، صرف نظر از تمهبدی که برای ورود و خروج پرسوناژ اصلی در نمایش اول پیش بینی شده است (این بازیگر پیچیده در کیسه ای کثیف از پشت پرده سرخ رنگی به داخل پرتاب می شود و در پایان نیز باز درهم پیچیده در همان کیسه کرم وار به پشت پرده می خزد) ، با اجرایی کاملا واقعگرایانه مواجه هستیم.

صحنه نمایش اول عبارت است از دو ردیف تیرک چوبی که در دو سوی صحنه به زمین فرو شده اند (که من هرچه فکر کردم متوجه نشدم چطور آنها را روی کف مرمر صحنه محکم کرده بودند که حتی وقتی بازیگر به آنها آویزان می شد نیز تکان نمی خورند) که به همراه قایقی شکسته فضای اسکله ای متروک را تداعی می کند. درست در میانه صحنه پرده مربع شکل سرخ رنگی به صورت مورب با زاویه دید تماشاگران آویخته شده است که فضای واقعگرایانه را تا حدودی خدشه دار می سازد (اگر چه کف مرمر صحنه نیز، به هر حال، هر لحظه این مسئله را یادآوری می کند و حتی حداقل تلاشی هم برای پنهان کردن انعکاس تصویر بازیگران یا نور صورت نگرفته است) همانطور که گفتم، در ابتدای نمایش اول، دهقان از جنگ برگشته پیچیده در کیسه ای به غایت کثیف و از پشت پرده سرخ رنگ به جلو پرت می شود و هم زمان نور موضعی گرد سفیدی محل فرود او را روشن می کند که تا به آخر باقی می ماند و فقط گاهی با یک نور تخت عمومی تکمیل می شود. در پایان نمایش هم باز دهقان کتک خورده داخل کیسه می شود و در آن را می بندد و عین کرم به پشت پرده می خزد. به رغم اینکه، طبق گفته خود کارگردان، در متن نمایشنامه فقط نوشته شده است که دهقان فقط یک چمدان یا کیف همراه دارد، معلوم نیست هدف ژان لویی بنوا از طراحی این ورود و خروج غیر واقعگرایانه که در جای خود و در بافتی مناسب می توانست حاوی مفاهیمی نمادین و حتی فلسفی باشد، چه بوده است؟

نحوه تغییر صحنه نیز ابهام برانگیز است. قبل از شروع نمایش دوم، پرده سرخ رنگ فرو می افتد و در حالی که آرام آرام به بیرون صحنه منتقل می شود و یکی از فاسق های زن وارد می شود و کنار قایق کوچک سیگار دود می کند، نمای سه وجه یک ساختمان کوچک سفید رنگ ساده با در چوبی و پنجره ای گرد بالای آن کم کم از حالت مورب خارج می شود و با زاویه دید تماشاگران زاویه قائمه برقرار می سازد. همین کار می توانست قبل از افتادن پرده صورت گیرد. و وقتی در پاسخ یکی از تماشاگران که اصرار دارد در اجرای واقعگرایانه حداقل بایستی جلوه هایی از معماری زیبای ونیز، محل وقوع قصه نمایش، در طراحی ساختمان لحاظ می شد، کارگردان استدلال می کند که در نمایشنامه فقط نوشته شده است «یک در و یک پنجره». و ادامه می دهد که «تئاتر می تواند در فضای خالی هم شکل بگیرد و تماشاگران این قرار داد را می پذیرند» آنوقت دیگر کاملا مطمئن می شوم کارگردان بین اجرای تماما واقعگرایانه یا اجرای نمادینی که تداعی گر واقعیت های امروز یا حداقل چند دهه قبل باشد، مردد مانده است و از خودم می پرسیدم آیا در قرن بیستم و خصوصا دهه های شصت و هفتاد که تعدادی از کارگردانان صاحب نام تئاتر فرانسه (مثل ژاک کوپو در 1927، شارل دولن در1929 ، ژان لویی بارو در 1955 و بعد 1966 و بالاخره مارسل مارشان در 1962) به آثار ضد جنگ این نویسنده، که شاید برای نخستین بار، در آنها دهقانان و پیشه وران و اصولا طبقه فرودست جامعه نقشی قابل توجه یافته اند و پرسوناژهای محوری نمایشنامه ها قرار گرفته اند نیز با همین رویکرد نگاه می کردند؟

متاسفانه، در مجموع باید بگویم روایت ژان لویی بنوا روایت چندان دلچسب و آدابتاسیون هوشمندانه ای به نظرم نرسید. با این حال، به لحاظ آموزشی ضرر ندارد اگر کسی علاقه مند باشد و نگاهی به پرونده آموزشی این نمایش بیندازد البته این گزارش به زبان فرانسه است که شاید برای خوانندگان ناآشنا به زبان فرانسه چندان مفید نباشد اما حاوی طرح صحنه نمایش است.

***

فیلم ویدئویی و نمایشنامه «مدرسه زنان» مولیر را قبل از اجرا از کتابفروشی داخل تالار انتظار به قیمت باور نکردنی پنج یورو خریدم. این فیلم از تولیدات مشترک تئاتر کمون (Théâtre de la commune) و شبکه تلویزیونی تف ان (TF1) است که نخستین بار برای تئاتر آوینیون به صحنه رفته بوده است. ظاهرا شبکه تف ان برای خالی کردن انبارها اقدام به حراج برخی محصولات خود کرده است. از دخترک کتابفروش پرسیدم آیا چیز دیگری هم تو این مایه ها دارند که متاسفانه پاسخ منفی بود. بدبختانه، در فرانسه قیمت انواع محصولات فرهنگی مثل کتاب و فیلم و نوار و سی دی و ... بالاست. حداقل برای دانشجویان، خصوصا اگر آدم ایرانی باشد و نا خودآگاه قیمت هر کدام را در ذهنش تبدیل به ریال کند و با قیمت همین اقلام در ایران مقایسه کند. آخ یادش به خیر که هر روز چهار پنج تا روزنامه را ار روز کیوسک روزنامه فروشی گلچین می کردم ...

Labels:

0 Comments:

Post a Comment

<< Home