وب نوشته‏های بهرام جلالی‏پور

Sunday, April 17, 2005

یه حرف درگوشی

آقا, من نمی دونم وقتی یه موضوعی در کشور ما اپیدمی میشه, چرا به جای اینکه همینطوری دهنمون رو باز کنیم و یه جریانی راه بندازیم نمی کنیم اول سوابق و مستندات اون رو مطالعه کنیم. نمونه اش در حوزه تئاتر بحث "تئاتر ملی" بود که چند سال پیش راه افتاد و هر کس یه چیزی گفت. همون موقع دوستی متن پیاده شده مجموعه میزگردهایی رو که تحت موضوع تئاتر ملی برگزار شده بود برای ویرایش به من سپرد. من بخشی از اون متون رو ویرایش کردم ولی از اونجا که پروژه چاپ اونا مثل خیلی از کارهای دیگه نصفه نیمه رها شد, من هم از ویرایش مابقی متون دست کشیدم البته این مسئله باعث نشد که تمام اون سخنرانی ها و میزگردها رو با دقت نخونم چون دلم می خواست بدونم این کلمه تئاتر ملی چه صیغه ایه و بالاخره چطور تعریف می شه؟ که خوب پاسخی نگرفتم. نمی دونم الان هم این موضوع بابه یا تبش خوابیده؟

یکی دیگه اش هم این بحث توسعه تئاتره که لابد تازه مد شده واین قضیه برنامه های پنج ساله توسعه کشور(که نمی دونم قراره چند تا از این برنامه های پنج ساله در کشور اجرا بشه تا کشور توسعه پیدا کنه) بعد از ده پانزده سال تازه به گوش اساتید گرامی حوزه تئاتر خورده که تازه به صرافت بحث درمورد توسعه تئاتر افتادن.

شما هم لابد مصاحبه این استاد رو خوندین یا می خونین و قطعا نه حوصله دارین و نه انتظار که تمام اون رو بند بند اینجا تعریف کنم فقط خیلی خلاصه بگم که آقای دکتر در مصاحبه شون اول توسعه رو به طور کلی تعریف می کنن:

" توسعه يعني بسط، گسترش و بزرگ كردن و شدن هر چيزي كه الزاماً شامل گسترش و بسط مناسبات مادي و معنوي مي‌شود"

و بعد به تعریف توسعه معنوی می پردازن:

" توسعه معنوي به نظر من به معناي اشاعه يك فكر يا انديشه در سطح جامعه در آغاز و رسوخ و رسوب كردن آن در دل و نهاد افراد آن جامعه "

و به حد تفصیل درباره ابعاد این توسعه توضیح میدن و آنچنان غرق ابعاد معنوی مسئله میشن که مصاحبه گر طفل معصوم مجبور میشه به ایشون یادآوری کنه که در مورد اون یکی وجه ش هم صحبت کنن. و ایشون هم علاوه بر ذکر شاخص های توسعه مادی!!! تئاتر یادآوری می کنن که کلی این قضیه کار داره و نیاز به سفارش و قانون و دم و دستگاه و فلان و بهمان داره و خیال مصاحبه گر رو راحت می کنه که حالا حالاها خبری نیست و تازه همه این چیزها هم که درست بشه اول باید توسعه معنوی صورت گرفته باشه (یعنی طبق تعریف قبلی ایشون اولش یه فکر یا اندیشه در سطح جامعه رسوخ کنه و در دل و نهاد افراد جامعه قشنگ رسوب کنه) بعد ایشون در جواب سوال مصاحبه گر بی نوا شروع می کنه به برشمردن شاخص های توسعه تئاتر که برای اینکه سرتون رو درد نیاورده باشم فقط تیتر اونا رو می یارم:

" وجود و تعدد تالار‌هاي تئاتري در نقاط مختلف شهر و شهرها از طرفي و تهيه امكانات در خور و لازم مثل تبليغات روزمره و موثر تئاتر از طريق رسانه‌هاي عمومي از جانب ديگر است. علاوه بر اين استقبال آحاد مردم از آن كه به نظر من عمده‌ترين شاخص رشد يافتگي است.... از طرف ديگر يكي از نشانه‌هاي توسعه يافتگي تغيير ساز و كارهاي مادي و معنوي است"

بعد ایشان مراحل تبدیل یه کارخونه یخچال سازی رو همچین خوب و قشنگ توضیح میدن. فقط کاش آقای دکتر حداقل یه نگاه کوچولو به شاخص های جهانی توسعه می کردن. مثلا نگاه می کردن ببینن شاخص ها و استانداردهای توسعه علمی و فرهنگی از نظر یونسکو چطور تعریف شده. بعد بیایند و برای خودشون نظریه پردازی کنن. اما انگار ایشون لازم ندیدن که رنگ و لعاب علمی و مستند به مطالبشون بدن یا فکر کردن پرداختن به استانداردهای جهانی توسعه مباحثشون رو از عرق وطنی خالی میکنه. چه می دونم!

آخر سر هم در جواب سوال مصاحبه گر که پرسیده در حال حاضرنقاط قوت و ضعف توسعه تئاتر چیه (چه سوالی!) جناب آقای دکتر معلوم نیست حواسشون کجا بوده. یه چیزایی میگه کلا بی ربط به سوال. یعنی مصاحبه گر در مورد وضعیت حال می پرسه و جناب آقای دکتر در مورد زمان آینده حرف می زنه. یعنی زمانی که تئاتر کشورانشاءالله توسعه یافته و برای اون موقع تئاتر کشور آقای دکتر اظهار نگرانی میکنه که اگر اون موقع برنامه ریزی وجود نداشته باشه چنان میشه و بهمان میشه و خلاصه خیلی بد میشه.

خلاصه مصاحبه خوبیه. بخونین.

حالا شاید یکی بگه تو چرا بین این همه آدم که دارن از این رهگذر نون می خورن گیردادی به این جناب. راستش جوابی ندارم. اون موقع ها که ایشون هنوز دکتر نشده بود و توی جلسه نقد و بررسی یه جشنواره میدون رو بی هماورد یافته بود و داشت حسابی پنبه یه جوان شهرستانی رو جلوی بازیگران نوجوان نمایشش می زد, من نه از سرهمدلی با اون کارگردان و بازیگراش بلکه از اون رو که کارش یه سروگردن از تمام کارهای جشنواره بالاتر بود بالای اون کار دراومدم و جناب دکتر زبونشون بسته شد. (نمی دونم یادش میاد؟) تو یه جشنواره دیگه همین جناب دکتر (که البته اون موقع هم هنوز دکتر نشده بود) باز در مقام منتقد نشسته بود و کار یه کارگردان دیگه رو نقد می کرد که خوب این کارگردان یکی از همین عنوان دکتری ها رو داشت و رئیس یه دانشکده بود و واسه خودش برو بیایی داشت. اونجا آقای دکتر چنان اونو بالا برد که نزدیک بود سرطرف بخوره به پروژکتورهای سالن اصلی تئاتر شهر. همونجا بود که فهمیدم این آقا ضعیف کشه و همونجا بود که فکر کردم آبم هیچوقت باهاش تو یه جو نمیره. وگرنه خیلی های دیگه هم پرت و پلا میگن اما تا حالا دیدین حرفی بزنم؟

آقا بگذریم. دیگه چه خبر؟

Labels:

0 Comments:

Post a Comment

<< Home