وب نوشته‏های بهرام جلالی‏پور

Friday, April 01, 2005

حلقه گمشده ارتباط



دیشب بالاخره توانستم اجرای صحنه ای جدید ترین نمایش ژان فرانسوا پیری (Jean-François Peyret), نمایشنامه نویس, کارگردان و استادیار دانشگاه سوربن جدید, را ببینم. پیش از این فیلم پنج – شش تا از نمایش های او را از طریق نوار ویدئو دیده بودم و یکی از آنها را به عنوان سمینار کلاسی تحلیل کرده بودم. برای انجام این تحلیل شاید بیش از ده بار فیلم را جلو عقب کرده بودم تا از ظرایف اجرا مطلع بشوم. زیرا دوربین فیلمبرداری هرگز قادر نیست به طور همزمان تمام آنچه را که در روی صحنه نمایش های پیری اتفاق می افتد ثبت کند. (حتی تماشاگر حاضر در تالار نمایش نیز مجبور است بین تماشای قسمت های مختلف صحنه انتخاب کند زیرا در هر لحظه در قسمت های مختلف صحنه تکه های به ظاهر مستقل از هم ولی عمیقا وابسته به یکدیگر روی می دهد. حتی در یکی دوتا از نمایش های پیری بین دو گروه تماشاگر که در دو سوی سالن نشسته اند راهرویی شیشه ای قرار دارد که تنها وقتی بر آن نور تابانده می شود روشن می شود و در میانه نمایش با باز شدن راهروی شیشه ای تماشاگران رودرروی هم قرار می گیرند و متوجه حضور گروه مقابل می شوند)

درمورد پیری و گروه تئاتری TF2 بعدا مفصل تر خواهم نوشت. زیرا هدفم در این نوشته بر خلاف نوشته های قبلی ام معرفی یک نمایشنامه نویس معاصر نیست بلکه می خواهم به نکته دیگری اشاره کنم.

***

استادم عاشق کارهای پیری بود و برعکس ایران که هیچ کس چشم دیدن دیگری را ندارد علنا این همکار همتراز دانشگاهی اش را می ستود. همان موقع که این سمینار کلاسی را با او می گذراندم با اشتیاق گفته بود که در ماه مارس پیری نمایش گونه های داروین (Les variations Darwin) را اجرا می برد و اصرار کرده بود که مبادا این نمایش را از دست بدهیم. دیشب که مجبور شدم برای استفاده از تخفیف بلیط دانشجویی نیم ساعت قبل از شروع نمایش به سالن بروم او را دیدم که در محوطه تالار انتظار می کشد. گفتم می دانستم که شما را اینجا خواهم دید و او جواب داد هشتمین بار است نمایش را می بیند.

هشتمین بار بود که نمایش را می دید و جادوی صحنه یعنی این. یعنی تجربه ارتباطی همگنی که با هیچ وسیله ارتباطی دیگری قابل انتقال نیست.

***

اینجاست که هر وقت یک نمایش خوب می بینم, بیش از آنکه ذهنم متوجه لذت بردن از اثر شود, معطوف به پیدا کردن پاسخ این سوال میشود که چطور می توان بچه های تئاتری را در ایران در این لذت شریک کرد و حسرت می خورم که طبیعت ارتباطی تئاتر مثل طبیعت ارتباطی سینما نیست که به راحتی بتواند حتی از کانال های غیر رسمی مثل یک کاست فیلم ویدئو خود را منتقل کند. درست است که تجربه حسی تماشای یک فیلم سینمایی روی پرده و با شرایط استاندارد سالن پخش فیلم بسیار از تجربه حسی همین اثر از طریق کاست ویدئو و صفحه کوچک تلویزیون قابل مقایسه نیست اما به هر حال این امکان برای علاقه مندان هنر سینما فراهم است که از جدیدترین تحولات این حوزه اطلاع پیدا کنند و همگام با جهان حرکت کنند.

من البته ابدا منکر تجربیات خوب و ارزشمند بچه های ایرانی نیستم و بارها در همین وبلاگ به نوآوری های خلاقانه آنها در سال های اخیر اشاره کرده ام اما در جهان امروز, لازمه پویایی هنرمند ارتباط تنگاتنگ و دو سویه اوبا جهان است چیزی که متاسفانه تئاتر به طور کلی به واسطه محدودیت های ماهوی خود (چه به لحاظ زبان و چه به لحاظ درونمایه ها) و تئاتر ایران به طور اخص به واسطه شرایط ویژه خود از آن محروم اند.

Labels:

0 Comments:

Post a Comment

<< Home