وب نوشته‏های بهرام جلالی‏پور

Wednesday, October 11, 2006

بالاخره بعد از مدت‏ها

دو ماهی می‏شود که اینجا ننوشته‏ام. از طرفی دلمشغولی‏ها و دغدغه‏های مربوط به رساله‏ام که با گذشت دو سال از شروع فاز مطالعاتی آن هنوز به یک خط و ربط مشخص نرسیده بود و از طرف دیگر، گرفتاری‏های مربوط به آماده کردن چند مقاله و ترجمه برای مجلات و سمینارها حسابی سرم را شلوغ کرده بود. تابستان هم که قربانش بروم در فرانسه همه چیز می‏میرد. درس و مشق تعطیل و در کتابخانه‏ها تخته می‏شود و رخوت می‏افتد به جان آدم.
در هر صورت، هرچه بود تمام شد: دو مقاله، یکی در مورد تقطیع (دکوپاژ) متون دراماتیک و دیگری درباره نقد تئاتر به فصلنامه هنر سپردم و یکی هم در مورد کهن‏الگوهای داستانی فیلم‏های بلند انیمیشن به «کتاب سیمیا» دادم. ترجمه نمایشنامه «یازدهم سپتامبر 2001» اثر «میشل ویناور» را هم به انضمام یک مقدمه مفصل در معرفی خود نویسنده برای یافتن ناشر به دوست عزیزم دکتر خاکی سپردم که پیش‏تر زحمت انتشار مقاله «شیوه نزدیک شدن به متن تئاتری» را در شماره سوم فصلنامه تئاتر کشیده بود. اگرچه نسخه‏ای از مقالات این مجموعه روی سایت «ایران تئاتر» قرار دارد
[1] اما به لطف دوست خبرنگاری که برای تهیه گزارش از «نمایشگاه بین‏المللی خودرو» به پاریس می‏آمد نسخه‏ای از آن به دستم رسید. انصافا که مجموعه پرو پیمان و قابل استفاده‏ای از آب در آمده است.
روز نهم سپتامبر در سمینار «هنر، هنرمند، آموزش هنری» در استراسبورگ مقاله‏ای در مورد «آسیب‏شناسی آموزش دانشگاهی تئاتر در ایران با مقایسه تطبیقی آموزش آن در فرانسه» ارائه دادم و بیست و نهم همان ماه نیز در شهر نانت در «سمینار علوم انسانی» مقاله «کالبد شکافی نقش تقدیر در مرگ سهراب» را قرائت کردم که چهار - پنج سال قبل نوشته بودم و بهار امسال در شماره 66 فصلنامه هنر چاپ شده بود.
در مورد رساله‏ام هم سر نخ‏هایی پیدا شده و مشغول تکمیل کردن پلان مفصل آن هستم و فکر می‏کنم گوش شیطان کر از این به بعد فرصت بیشتری پیدا کنم که یک کم مرتب‏تر به این وبلاگ بپردازم. اگرچه بعد از گذشت دو سال از عمر آن هنوز ضرورت این کار را نمی‏دانم.
دلم می‏خواست در مورد مراسم تقدیر از استاد انتظامی در مقر یونسکو در پاریس حضور می‏یافتم و همچنین در مراسم روز بعد آن که به مناسبت بزرگداشت روز مولانا برگزار شد شرکت می‏کردم که قرار بود حسین مسافر آستانه نمایشی را در آن به روی صحنه ببرد. اما بدبختانه هر دو این برنامه‏ها مصادف شد با سفر به نانت و شرکت در سمینار علوم انسانی. بنابر این، در مورد این دو مناسبت دستم خالی است. اما شنبه شب گذشته «شب سفید» (Nuit blanche) بود. شبی که از چند سال پیش به ابتکار معاون فرهنگی شهردار پاریس به بهانه‏ای برای شب زنده‏داری فرهنگی و هنری تبدیل شده و در طول آن هنرمندانی از سراسر جهان محصولات هنری و خصوصا موسیقی خود را تا سپیده‏دم در گوشه و کنار شهر به مشتاقان عرضه می‏کنند.
در شب سفید امسال، به همت خانه فرهنگ ایران در پاریس، یکی از ابنیه تاریخی پاریس که در حال حاضر محل آرشیو ملی فرانسه است، به ارائه برنامه‏هایی از هنرمندان کشورمان اختصاص یافته بود: یک گروه موسیقی سنتی در حیاط اصلی مجموعه به طور متناوب قطعاتی از موسیقی سنی را برای حضار اجرا می‏کرد و محمد مهدی فقیه، هنرمند شیرازی سینما و تئاتر در یکی از حیاط های فرعی، زیر چادر عشایر به نقل داستان رستم و سهراب مشغول بود. خانم نغمه ثمینی و آقای علیرضا نادری نیز در یکی از تالارهای مجموعه در کنار نویسندگانی از سایر کشورها قطعاتی از آثارشان را به فارسی و فرانسه قرائت کرده بودند. نوشتم قرائت کردم بودند چون وقتی به سلام و احوال و چاق سلامتی با آنها رسیدم که برنامه‏شان تمام شده بود. به هرحال دیداری تازه کردیم. در یکی دیگر از تالارها، نمی دانم به چه مناسبت با برنامه ایران، در مقابل دیدگان علاقه‏مندان، دو نفر از نقاشا
ن و طراحان چینی به هنرنمایی و خلق آثارشان علاقه‏مندان مشغول بودند. در حیاط محوطه بساط چای و قلیان هم به راه بود.
خیلی دلم می‏خواست گزارش مفصلی از این برنامه تهیه می‏کردم، خصوصا اینکه دوستان در روزنامه آینده نو که اخیرا زحمت چاپ دو تا از نقد کتاب‏های مندرج در این وبلاگ را کشیده بودند علاقه داشتند که گزارش‏هایی از رویدادهای فرهنگی فرانسه برای صفحه تئاتر این روزنامه تهیه کنم؛ اما متاسفانه هرچه فکر کردم دیدم مراسم ضعیف‏تر و بی برنامه‏تر از آن است که بتوان در مورد آن گزارش نوشت. نمی‏دانم علت چیست؟ با شناختی که این یکی دو ساله از رایزن فرهنگی ایران در فرانسه به دست آورده‏ام، کوچکترین تردیدی در مورد تلاش و حسن‏نیت او ندارم اما متاسفانه، علی‏رغم تمام انرژی و هزینه‏ای که صرف می‏شود، باز می‏بینیم که اغلب اوقات نتیجه چندان دلچسب و رضایت‏بخش نیست. چرا؟ نمی‏دانم. شاید بایستی علت را در دشواری‏های کار و تدارکات در خارج کشور دانست شاید هم در جای خالی مشاورهنری. در هر صورت، صد حیف!


[1] متاسفانه در مقاله چاپ شده دو سه ایراد اساسی وجود دارد: اول اینکه در نمودار درج شده به مورب بودن خط میانی توجه نشده است. ثانیا ویراستار محترم مجله بدون توجه به اینکه ویناور اصولا از علائم نقطه گذاری استفاده نمی کند، به نقطه گذاری اختیاری قطعه نمایشامه «درخواست شغل» پرداخته است و دیگر اینکه در زیر نویس عکس های مربوط به اجرای این نمایش به اشتباه نام خود ویناور به عنوان کارگردان درج شده است.

Labels:

2 Comments:

Anonymous Anonymous said...

سلام
من دانشجوی فوق لیسانس تئاترم. کار زیاد می کنم ولی تو اینترنت اسم مستعار دارم. اگه دلتون خواست می تونیم تبادل لینک کنیم. مرسی شولیا

1:55 PM  
Anonymous Anonymous said...

سلام
وبلاگ زيبايي داريد. خيلي از مطالبتان برام فابل استفاده بود. لطفا به من سر بزنيد.

7:58 PM  

Post a Comment

<< Home